سرمستی
اگرش قصه ی سرمستی من باور نیست***
گو: بیا و خبر از مردم هشیار بپرس
|
|
||
بعضی وقت ها دلم میخواهد کسی باشد، کنارم بنشیند... دستانم را بگیرد... مرا در آغوش بکشد.... و من بغض دلتنگی هایم را در آغوش او بشکنم.... و گرمای نفسش آرامم کند... بعضی وقت ها دلم لک میزند برای تویی که هیچ وقت نخواستی به با من بودن بیندیشی.. و من به جرم دوست داشتن تو محکوم به تنهایی ابدی شدم... دلم که برای یک همدم تنگ میشود...با خدا خلوت میکنم... او قبل از نبودن تو هم، همدم خوب من بود... راستی تو اصلا دلت "تنگ" میشود؟؟!!
موضوع مطلب : |
آرشیو وبلاگ
آخرین مطالب
پیوندها
پایگاه خبری تحلیلی فرزانگان امیدوار
****شهرستان بجنورد**** بیصدا ترازسکوت... تراوشات یک ذهن زیبا داریوش آریا شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ *bad boy* شهریار کوچه ها در آغوش خدا یه دختره تنها پسران علوی - دختران فاطمی همه هستیم بهار عشق .:: پـــــر شکســــته ::. تینا قالب وبلاگ کسب درآمد از تبلیغات تبدیل وبلاگ به سایت قالب وردپرس تبلیغات کلیکی تبلیغ ایرانی مدل لباس آمار وبلاگ
بازدید امروز: 13
بازدید دیروز: 2 کل بازدیدها: 20673 |
||